سفارش تبلیغ
صبا ویژن



محمد رضا - صراط حق

   

زبان حال امام زمان (عج) به خانم حضرت زینب (س)

عمه جان یه روز میام با ذوالفقارم به خدا

                                      میگیرم انتقام از دشمنای کرببلا

عمه خیلی دلم میخواست تو کربلا باشم

                                      با حسین تو قتله گاه با تو خیمه ها باشم

عمه جان اگه بودم یاور و دلبرت بودم

                                     یاور بی کسی و تنها برادرت بودم

عمه جان اگه بو دم بی کسی احساس نمیشد

                                     جدا از تنش دو دست عمو عباس نمیشد

عمه جان اگه بودم بی کسی دیده نمیشد

                                    اگه بودم سری از جفا بریده نمیشد

عمه اگه بودم خیمه ها غارت نمیشد

                                   سهم تو از کربلا بار اسارت نمیشد

عمه اگه بودم هیچ کسی جرات نمیکرد

                                   تو رو سیلی بزنه هیچ کس جسارت نمیکرد

عمه اگه بودم سری رو نی نمی نشست

                                  ساقه شقایقی زیر لگد نمی شکست

عمه جان هر شب تو رو تو خلوتم یاد میکنم

                                  یه روزی با انتقام دل تو رو شاد می کنم



نویسنده » محمد رضا » ساعت 5:7 عصر روز پنج شنبه 86 دی 20

امام حسین فرزند دومین امام علی و حضرت زهرا علیه السلام است . آن حضرت در شهر مدینه به روز سوم شعبان (مصباح المتهجد/758) از سال سوم ( کافی 4638) یا پنجم شعبان از سال چهارم هجرت (ارشاد / 198) دیده به جهان گشود . کنیه ایشان ابوعبدالله و از جمله لقبهایشان رشید - طیب - وفی - زکی - مبارک - سبط و سید آمده است ( کشف الغمه 216/2 ) آن حضرت شش ماه و ده روز با برادر مهترش امام حسن علیه السلام فاصله سنی داشت و مراحل رشد و نمو خویش را مدت کمتر از هفت سال در مصاحبت با رسول الله صلی الله علیه و آله و سی سال در کنار امیرالمومنین و ده سال با امام حسن علیهما السلام گذراند. ( تاریخ اهل البیت /76) و به سال 49 یا 50 هجری پس از شهادت مظلومانه امام حسن علیه السلام امامت شیعیان را بر عهده گرفت .( کافی 461/1 و 462 امامت آن حضرت مقارن با حکمرانی معاویه بود و از آنجا که امام حسن علیه السلام با او صلح کرده بود ایشان نیز همان روش و سیره را ادامه داد . چه با مجاهدتهای امام حسن علیه السلام حق و باطل برای مسلمانان شناخته شده بود و اصل اسلام در خطر جدی قرار نداشت . خطر از آنجا آغاز شد که معاویه به سال 59 هجری تصمیم گرفت پسرش یزید را به عنوان خلیفه پس از خود تعیین کند و برای اطمینان از وقوع چنین امری بر آن شد که در زمان حیات خود از مردم برای او بیعت بگیرد .معاویه خود نخستین کسی شد که با پسرش یزید دست بیعت داد . ( مروج الذهب 36/3 و 37 ابن سعد در طبقات می نویسد : حسین بن علی بن ابیطالب از جمله اشخاصی بود که با یزید دست بیعت نداد . وی می افزاید : با مرگ معاویه در سال 60 هجری پسرش یزید بر مسند خلافت تکیه زد و مردم با وی بیعت کردند. آن گاه یزید با ارسال نامه ای به حاکم مدینه نوشت : مردم را فراخوان و از آنان بیعت گیر . و از بزرگان قریش آغاز کن و نخستین آنان حسین بن علی باشد ( تراثنا ش 164/10  چون حاکم مدینه از امام حسین علیه السلام بیعت خواست حضرتش در پاسخ گفت : ما خاندان نبوت و معدن رسالتیم . و یزید فاسق میگسار و آدم کش است . و مثل من با مثل او بیعت نکنند . و در سخنی دیگر فرمود : و بر اسلام سلام باد آنگاه که این امت به حاکمی چون یزید مبتلا شود و غیره . مسعودی مینویسد : یزید مردی عیاش بود . پرندگان شکاری و سگ و میمون و یوز نگه میداشت و میگساری می کرد . . . و در ایام وی غنا در مکه و مدینه رواج یافت و لوازم لهو و لعب به کار رفت و مردم آشکارا میگساری می کردند  .

و درباره رفتار او با رعیت می گوید : فرعون در کار رعیت از او عادل تر و در کار خاصه و عامه مردم خویش منصف تر بود . ( مروج الذهب 77/3 و 78

امام حسین علیه السلام چون اوضاع مدینه را واژگونه یافت درنگ در آن شهر مقدس را جایز ندانست و در روز یکشنبه دو روز مانده به آخر رجب از سال 60 هجری به اتفاق اهل بیت و یاران خود راهی مکه شد . ( ارشاد / 201

آن حضرت هدف از خروج خویش را در وصیتی به برادرش محمد بن حنفیه چنین بیان فرمود : حقیقت آنکه من از روی سرمستی و گردنکشی و فساد و ظلم خارج نشده ام و جز این نیست که خارج شدم برای اصلاح در امت جدم صلی الله علیه و آله . اراده دارم امربه معروف و نهی از منکر کنم و مطابق سیرت جدم و پدرم علی بن ابیطالب علیه السلام رفتار کنم و غیره

امام حسین علیه السلام به فاصله 5 روز در شب جمعه سوم ماه شعبان به مکه معظمه وارد گردید . ( ارشاد / 202

چون مردم کوفه در عراق از مرگ معاویه و امتناع امام حسین علیه السلام از بیعت یزید اطلاع یافتند نامه های فراوان در پشتیبانی از امام حسین علیه السلام امضاء کردند و حضرتش را به کوفه فراخواندند . آنان نوشتند : ما در انتظار تو با کسی بیعت نکرده ایم و در راه تو آماده جانبازی هستیم و بخاطر تو در نماز جمعه و جماعت دیگران حاضر نمی شویم . امام حسین علیه السلام در پاسخ به درخواستهای مردم کوفه مسلم بن عقیل را در نیمه ماه مبارک رمضان به جانب کوفه روانه کرد . و به او گفت : نزد مردم کوفه برو . اگر آنچه نوشته اند حق باشد مرا خبر ده تا به تو ملحق شوم . مسلم به روز پنجم شوال وارد کوفه شد چون خبر ورودش انتشار یافت 12000 کسب و بقولی 18000 نفر با او بیعت کردند . وی این مطلب را به امام حسین علیه السلام گزارش داد و از آن حضرت خواست به کوفه بیاید . اخبار کوفه به یزید رسید . وی در اولین عکس العمل نعمان بن بشیر حاکم کوفه را عزل و بجای او عبید الله بن زیاد را نصب کرد ( مروج الذهب 66/3 ) و به او فرمان داد که مسلم بن عقیل را به قتل برساند . ( تاریخ طبری 258/4 ) و از طرفی مزدوران خود را بسیج کرد تا امام حسین علیه السلام را در شهر مکه غافلگیر کرده ازمیان بردارد چون امام علیه السلام از توطئه سوء قصد به جان مبارکش آگاهی یافت از سر حفظ حرمت و قداست بیت الله الحرام مناسک حج را به اضطرار پایان برد و به روز هشتم ذی حجه از سال 60 هجری مکه را به قصد عراق وداع گفت . ابن عباس بعد از واقعه کربلا در نامه اش به یزید می نویسد : هرگز فراموش نخواهم کرد که حسین بن علی را از حرم پیامبر خدا ( ص ) به حرم خدا طرد کردی و آن گاه مردانی را پنهانی بر سر او فرستادی تا غافلگیر او را بکشند . سپس او را از حرم خدا به کوفه راندی وترسان و نگران از مکه بیرون شد با اینکه در گذشته و حال عزیزترین مردم بطحا بود و اگر در مکه اقامت میگزید و خونریزی در آن را روا می شمرد از همه مردم مکه و مدینه در دو حرم بیشتر فرمان برده می شد. لیکن او خوش نداشت که حرمت خانه و حرمت رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم را حلال شمارد. و بزرگ شمرد آنچه را که تو بزرگ نشمردی از آنجا که در نهان مردانی در پی او به مکه فرستادی تا در حرم با او بجنگند. عبید الله با حیله و تزویر مسلم بن عقیل و پناه دهنده او هانی بن عروه را در کوفه به طرز دلخراشی به شهادت رساند . ( تاریخ طبری 300/4 ) و از آنجا که می دانست امام حسین علیه السلام رو به شهر کوفه می آید سپاهی به سرکردگی حر بن یزید ریاحی برای زیر نظر گرفتن سپاه آن حضرت به منطقه قادسیه گسیل کرد . حربن یزید در محلی به نام شراف با امام حسین علیه السلام روبرو شد و سخنانی بینشان رد و بدل گردید. آن حضرت نامه های اهل کوفه را که دو خرجین بود به حربن یزید عرضه کرد و دعوت آنان را خاطرنشان ساخت و راه خود را ادامه داد . . . تا آنکه به روز دوم محرم سال 61 هجری به ناحیه نینوا وارد شد

در این زمین بود که ابن زیاد در رسید و نامه ای به حربن یزید تسلیم کرد . متن نامه این بود : آن گاه که این نامه تو را رسد و فرستاده ما پیش تو آید بر حسین سخت گیر و او را در بیابانی فرود آر که نه دژ در آن باشد و نه آب

حربن یزید در اجرای دستور ابن زیاد کاروان امام حسین علیه السلام را در نقطه ای به نام کربلا متوقف کرد . فردای آن روز عمر بن سعد فرستاده عبید الله بن زیاد نیز با چهار هزار جنگجو وارد شد . شایان گفتن است که حربن یزید پیش از شهادت امام حسین علیه السلام از کرده خود اظهار پشیمانی و توبه کرد و در جرگه یاران آن حضرت به درجه رفیع شهادت نائل آمد . عمر بن سعد سه روز مانده به عاشورا پانصد سواره بر کرانه فرات مامور کرد تا کاروان حسینی به آب دسترسی نداشته باشد. ( تاریخ طبری 311/4 و 312 ) و روز نهم محرم تاسوعا  امام حسین علیه السلام و اصحابش به طور کامل در حلقه محاصره دشمن واقع شدند و دشمن یقین کرد که دیگر برای آن حضرت یاوری نخواهد آمد . عصر تاسوعا دستور حمله و آغاز جنگ از جانب دشمن صادر گردید

امام حسین علیه السلام چون تحرکات دشمن را بدید برادرش عباس بن علی علیهما السلام را فرمود : سوارشو - جانم به فدایت ای برادر - تا آنان را دیدار کنی و بگویی : شما را چیست و چه در سر دارید ؟! و غیره

حضرت عباس علیه السلام با آنان به مذاکره پرداخت و آنان پذیرفتند که حمله را تا فردا به تعویض اندازند .  سر انجام آن فردا ( عاشورا ) فرارسید

عمربن سعد با سی هزار جنگجو حمله را آغاز کرد . ( امالی الصدوق / 101 و 374 ) و سپاه امام حسین که 32 سواره و 40 پیاده بودند ( کامل ابن اثیر 560/2 ) مردانه در برابر حملات ایستادند و شجاعانه جنگیدند و کشتند و کشته شدند . هر کس از یاران آن حضرت شهادت می یافت جای خالیش پیدا بود ولی سربازی که از سپاه یزید بر خاک می افتاد سربازی دیگر جایش را می گرفت

جنگ همچنان به راه خود ادامه می داد تا بدانجا که اصحاب امام حسین علیه السلام همگی کشته شدند . در این هنگام نوبت به خاندان حضرتش رسید . اولین کس از آنان که پای در میدان گذارد پسر مهترش علی اکبر بود. ( تاریخ طبری 341/4 ) و به دنبال او دیگر کسان امام حسین علیه السلام از جمله فرزندان امام علی و امام حسن علیهما السلام و جعفر طیار و عقیل به میدان رفتند و پس از رزمی دلاورانه شهد شهادت به کام ریختند . و عباس بن علی علیهما السلام هم که به قصد آب آوردن نبرد خویش را آغاز کرده بود مورد هجوم دشمن واقع شد و هستی خویش را فدای حسین علیه السلام ساخت

حساسترین لحظه عاشورا آن هنگام بود که عزیز زهرا و جگر گوشه مصطفی بی یار و یاور باقی ماند و دشمن از هر سو به حضرتش حمله آورد و غیره

حجاج بن عبدالله که خود در صحنه حاضر بود می گوید : به خدا هرگز شکسته ای را ندیده بودم که فرزند و کسان و یارانش کشته شده باشند و چون او ثابت قدم و آرام خاطر باشد . . . خدا پیش از او و پس از او کسی را همانندش ندیدم . وقتی حمله می برد پیادگان از راست و چپ او همچون بزغالگان از حمله گرگ فراری می شدند

همو اضافه می کند : به خدا در این حال بود که زینب دختر فاطمه به طرف آن حضرت آمد . . . در این وقت عمر بن سعد نزدیک حسین رسید . زینب به او گفت : آیا ابو عبدالله کشته می شود و تو نگاه می کنی !؟

گوید : گویی اشکهای عمر را می بینم که بر دو گونه و ریشش روان بود . وروی از زینب بگردانید . . . ( تاریخ طبری 245/4 )

برای امام حسین علیه السلام شش ( ارشاد / 253 ) یا نه ( تاریخ اهل البیت / 102 ) یا ده ( کشف الغمه 250/2 ) فرزند از مادران مختلف شمرده اند که از آن فرزندان علی اکبر و عبدالله شیر خوار ( علی اصغر ) در کنار پدر به شهادت رسیدند و امام سجاد علیه السلام پیشوای چهارم شیعیان گردید .

 

 


نویسنده » محمد رضا » ساعت 5:5 عصر روز پنج شنبه 86 دی 20

از جمله کرامتى است که در (( کشف الغمه )) از امّ سلمه (( - رضى اللّه عنه - )) نقل شده است .  او مى گوید: شبى رسول خدا صلى اللّه علیه و اله از نزد ما رفت و غیبتش به درازا کشید و سپس برگشت در حالى که ژولیده مو و غبار آلوده و مشتش بسته بود. گفتم : یا رسول اللّه چرا ژولیده مو غبار آلوده اید؟ فرمود: مرا در این فرصت به محلى از عراق به نام کربلا بردند و در آنجا محل شهادت پسرم حسین و جمعى از فرزندان و اهل بیتم را به من نشان دادند و من پیوسته خونهاى ایشان را جمع آورى مى کردم که اینک در دست من است . و دست مبارکش را برایم باز کرد و فرمود: اینها را بگیر و نگهدار، پس من گرفتم ، دیدم چیزى نظیر خاک قرمز بود، آ را داخل شیشه اى قرار دادم و سر آن را بستم و نگه داشتم وقتى که امام حسین علیه السلام از مکه به قصد عراق بیرون شد، هر روز آن شیشه را بیرون مى آوردم و مى بوییدم و نگاه مى کردم و براى مصائب آن حضرت مى گریستم . چون روز دهم محرم فرا رسید یعنى روزى که امام حسین علیه السلام کشته شد، طرف صبح آن روز شیشه را بیرون آوردم دیدم به حال خود است امّا آخر روز که دوباره برگشتم دیدم خون تازه است . پس در خانه فریاد برآوردم و گریستم و خشمم را فرو خوردم تا مبادا دشمنان ایشان در مدینه بشنوند و زبان به شماتت بگشایند و آن وقت و آن روز را همچنان به خاطر نگه داشتم تا این که خبر شهادت آن حضرت را آوردند و آنچه دیده بود معلوم شد که راست بوده است .

سالم بن ابى حفصه روایت کرده ، مى گوید: عمر بن سعد حضرت حسین علیه السلام عرض کرد: مردمان نادانى در محیط ما هستند که گمان مى برند من قاتل تو خواهم بود. امام حسین علیه السلام فرمود: آنها نادان نیستند بلکه افراد خردمند و عاقلى هستند. بدان که من به چشم خود مى بینم که تو پس از من جز اندکى از گندم عراق را نخواهى خورد

یوسف بن عبیده روایت کرده ، مى گوید: از محمّد بن سیرین شنیدم که مى گفت : این شفق سرخ ، در آسمان دیده نمى شد مگر بعد از کشته شدن حسین علیه السلام .سعد اسکاف نقل کرده ، مى گوید: ابوجعفر محمّد بن على علیه السلام فرمود: ((قاتل یحیى بن زکریا و قاتل حسین بن على علیه السلام زنا زاده بودند، و آسمان سرخ نشد مگر براى این دو تن .))

از سلمى انصارى نقل شده  که مى گوید: خدمت امّ سلمه همسر پیامبر صلى اللّه علیه و اله رسیدم ، دیدم گریه مى کند. عرض کردم : چرا گریه مى کنید؟ فرمود: هم اکنون رسول خدا صلى اللّه علیه و اله را در خواب دیدم در حالى که سر و صورتش خاک آلوده بود، عرض کردم : یا رسول اللّه شما را چه شده است ؟ فرمود: چند لحظه پیش شاهد کشته شدن حسین علیه السلام بودم .

از انس نقل شده که مى گوید: سر مقدس امام حسین علیه السلام را نزد عبیداللّه بن زیاد آوردند. وى آن را میان طشتى نهاد و با چوب دستى به زدن آن پرداخت در حالى که در تحسین آن چیزى مى گفت . انس مى گوید: گفتم : به خدا سوگند بیش از همه به رسول خدا صلى اللّه علیه و اله شباهت دارد، محاسنش با رنگ نیلى خضاب شده بود.

در روایت ترمذى آمده است که ابن زیاد با چوب دستى اش بر بینى آن حضرت مى زد. سپس وى از عمارة بن عمیره روایت کرده ، مى گوید: وقتى که عبیداللّه بن زیاد را کشتند و سر او و یارانش را آوردند و در صحن مسجد چیدند، من رسیدم دیدم مردم مى گویند: آمد، آمد! ناگاه مارى را دیدم که از میان سرها بیرون شد آمد تا وارد بینى عبیداللّه شد، مقدارى درنگ کرد سپس بیرون آمد و رفت تا ناپدید شد. پس از مدتى باز گفتند: آمد و این عمل را چند بار تکرار کرد.

در این داستان پندى است براى اهل بینش و یکى از شگفتیهاى مربوط به این خانواده است .



نویسنده » محمد رضا » ساعت 5:1 عصر روز پنج شنبه 86 دی 20

دیدگاه زیست‏شناسی و روان‏شناسی درباره حیای زن :

زیست‏شناسان و روان‏شناسان هم به فطری بودن حیا در زن (و بلکه در جنس مادّه) اذعان دارند. دکتر فخری، فیزیولوژیست مصری، در این‏باره می‏گوید: «اصل و مبدأ احساس حیا،همان احساس جنسی جنس مادّه در مورد حیاست و به همین جهت می‏بینیم نوعاًَ احساس حیا در زنان از مردان قوی‏تر است».( به نقل از:علی محمّدی آشنایی، حجاب در ادیان الهی، قم، اشراق، 1373، ص26. )

بنابراین، وقتی حیا در زن فطری باشد، حجاب و پوشش هم، که از آثار و نتایج آن است، فطری خواهد بود. منتسکیو می‏گوید: «تمام ملل جهان در این عقیده مشترکند که زن‏ها باید حجب و حیا داشته باشند تا بتوانند خودداری کنند. علّتش این است که قوانین طبیعت این‏طور حکم کرده است و لازم دانسته زن‏ها محجوب باشند و برشهوات غلبه نمایند. طبیعت مرد را طوری آفریده که تهوّرش زیادتر باشد، ولی زن طوری آفریده شده که خودداری و تحمّلش زیادتر باشد.

دیدگاه جامعه‏شناسی درباره حیای زن :

بررسی جامعه‏شناختی و تاریخی حجاب نیز فطری بودن حیا در زن را به اثبات می‏رساند؛ زیرا بنابر گواهی متون تاریخی، در اکثر قریب به اتفاق ملّت‏ها و آیین‏های جهان، حجاب در بین زنان معمول بوده است؛ هرچند در طول تاریخ، فراز و نشیب‏های زیادی را طی کرده و گاهی با اعمال سلیقه حاکمان، تشدید یا تخفیف یافته، ولی هیچ‏گاه به طور کامل از بین نرفته است. مورّخان به ندرت، از اقوام بدوی، که زنانشان دارای پوشش مناسب نبوده و یا به صورت برهنه در اجتماع ظاهر می‏شدند، یاد می‏کنند.دانشمندان، تاریخ حجاب و پوشش زن را به دوران ما قبل تاریخ و عصر سنگ نسبت می‏دهند. کتاب زن در آینه تاریخ پس از طرح مفصّل علل و عوامل تاریخی حجاب، می‏نویسد: «با توجه به علل ذکر شده و بررسی آثار و نقوش به دست آمده، پیدایش حجاب به دوران پیش از مذاهب مربوط می‏شود .نتیجه‏ای که از این مطلب می‏توان گرفت این است که گرایش زنان در طول تاریخ و در خلال فرهنگ‏ها و تمدّن‏های گوناگون، و حتّی بعضاً متضاد،به حجاب وپوشش، این حقیقت را به اثبات می‏رساند که حیا، که تبلور آن حجاب زن در مقابل نامحرم است، ریشه در فطرت و غرایز زن دارد و به همین دلیل، یک خصیصه ‏مشترک‏ در بین‏ تمام‏ زنان‏ بوده ‏است.

حجاب ومنطق :

همشری محترم شاید این سؤال برای شما مطرح شود که که حجاب دلیل معقولی ندراد ومنطقی نیست . میگویند: منشاء حجاب یا غارتگری وناامنی بوده که امروز وجود ندارد،یا فکر رهبانیّت وترک لذّت بوده است که فکر باطل ونادرستی است .پاسخ این سؤال این است که حجاب ،از جنبه های مختلف روانی ،خانوادگی ،اجتماعی ،حتّی از جنبه بالا رفتن ارزش زن، منطق معقول دارد.مرد بطور قطع از نظرجسمانی بر زن تفوّق دارد،از نظرمغز وفکر نیز تفوّق مرد لااقل قابل بحث است ،زن دراین دو جبهه دربرابر مرد قدرت مقاومت ندارد ولی زن ازطریق عاطفی وقلبی همیشه تفوّق خود را بر مرد ثابت کرده است .حریم نگه داشتن زن میان خود ومرد یکی از وسایل مرموزی بوده است که زن برای حفظ مقام وموقع خود دربرابر مرد از آن استفاده کرده است.اسلام زن را تشویق کرده است که ازاین وسیله استفاده کند وهراندازه، متینترو باوقارتر حرکت کند،بر احترامش افزوده می شود.درقرآن کریم نیز توصیه می کند،زنان خود را بپوشانند ، بعد

می فرماید:این کار برای اینکه به عفاف شناخته شوندومعلوم شود خودرادراختیار مردان قرار نمی دهند،بهتر است.

 حجاب واصل آزادی :

همشری دومین سؤالی که شاید برای شما مطرح شوداین است که حجاب موجب سلب حق آزادی می شود که یک حق طبیعی بشری است ونوعی توهین به حیثیّت انسانی زن به شمار می رود .هر انسانی شریف وآزاد است ،مرد باشد یا زن، سفید باشد یا سیاه ،تابع هر کشور یا مذهبی که باشد.پاسخ این سؤال این است که فرق است بین زندانی کردن درخانه وبین موظّف دانستن زن به اینکه وقتی می خواهد با مرد بیگانه مواجه شود پوشیده  باشد.در کشورهای متمدّن جهان برای مردان نیز محدودیّت هایی وجود دارد.اگر مردی برهنه یا درلباس خواب از خانه خارج شد ویا با پیژامه بیرون آید،پلیس ممانعت کرده به عنوان اینکه این عمل بر خلاف حیثیّت اجتماع است ،اورا جلب میکند.هنگامی که مصالح اخلاقی واجتماعی افراد اجتماع او را ملزم کند که درمعاشرت اسلوب خاصی را رعایت کند مثلاً با لباس کامل بیرون آیند ،چنین چیزی نه بردگی نام دارد ونه زندان ،نه ضدِّ آزادی وحیثیّت انسانی است ونه ظلم وضدِّ حکم عقل.

برعکس ،پوشیده بودن زن ،درهمان حدودی که اسلام تعیین کرده،موجب کرامت واحترام بیشتر اوست؛زیرا اورا از تعرّض افراد جلف وفاقد اخلاق مصون می دارد.آری اگر کسی بگوید زن را باید درخانه حبس کرد،این با آزادی طبیعی وحیثیّت انسانی وحقوق خدادادی زن منافات دارد.چنین چیزی درحجاب های غیر اسلام بوده است ،ولی در اسلام نبوده ونیست.



نویسنده » محمد رضا » ساعت 4:5 عصر روز پنج شنبه 86 دی 20

حجاب از نظر قران  :

اشاره: اصل وجوب حجاب  برای زنان ازضروریّات دین اسلام است،ومنکر آن در حکم منکر دستورات ضروری اسلام  است وکسی که ازروی عمدوآگاهی منکر ضروریات اسلام شود،درحکم کافراست ،مگر اینکه معلوم باشد که منکر خدا ویارسول خدا نیست.ضرورت داشتن حجاب  برای زنان ازنظر قرآن ،وگفتار پیامبروامامان وبه حکم عقل واجماع واتّفاق رأی علمای اسلام ثابت است.درقرآن برای وجوب حجاب وحدود آن ،به چهارآیه که صراحت برآن دارند تمسّک شده ولی درمورد حفظ عفّت وپاسداری ازحریم آن ، درقرآن بیش از ده آیه وجود دارد.

 تجزیه وتحلیل آیه 30 سوره  نور:  

 درآیه 30 سوره نور (به عنوان نخستین آیه ای که صراحت بر وجوب حجاب دارد) می خوانیم:

«وَقُل لِلمُومِناتِ یَغضُضنَ مِن اَبصارِهِنَّ وَیَحفَظنَ فُروجَهُنَّ وَلا یُبدینَ زینَتَهُنَّ اِلّا ما ظَهَرَ مِنها وَلیَضرِبنَ بِخُمُرِهِنَّ عَلی جُیوبِهِنَّ ولا یُبدینَ زینَتَهُنَّ اِلّا لِبُعولَتُهُنَّ ...»

ای پیامبر به زنان با ایمان بگو چشمهای خودرا (از نگاه به نامحرمان ) فرو گیرند ، ودامان خویش را حفظ کنند ، وزینت خود را ـ جزآن مقدار که نمایان است ـ آشکار نسازند،واطراف ،روسریهای خود را بر سینه خود افکنند (تا گردن وسینه با آن پوشیده شود.)وزینت خود را آشکارنسازند مگر برای شوهرانشان وسایر افراد محرمشان...

شرح کوتاه :

دراین آیه به پنج موضوع در رابطه با حجاب وحفظ حریم عفّت تصریح شده است :

     1 . زنان باید دیدگان خود را از نگاه به نامحرم فرو بنندند.

     2. زنان باید دامن خود را از هرگونه عوامل بی عفّتی ، حفظ کنند.

     3. زنان باید زینت خود را ،جز آن مقدار که بطور معمول آشکاراست ،آشکار نکنند.

     4. زنان باید روسریهای خود را بر سینه بیفکنند.

       5 . زنان باید زینت خود را جز برای افراد محرم خود،آشکار نکنند.

ابن عبّاس عالم ومفسّر بزرگ عصر پیامبر در تفسیر جمله« ولیضربن بخمرهن علی جیوبهن»می فرماید: یعنی زن باید مو وسینه ودور گردن وزیرگلوی خود را بپوشاند.

 آیات هشدارگردر حفظ سنگر حجاب وعفت :

                 1. نهی از کوبیدن پا بر زمین :

درذیل آیه 31 سوره نور،پس از آنکه خداوند به پیامبرفرمان می دهد که به زنان با ایمان بگو حجاب خود را رعایت کنند، می فرماید «ولا یَضرِبنَ بِاَرجُلِهِنَّ لِیَعلَمَ ما یَخفینَ مِن زینَتِهِنَّ »

باید زنان ،هنگام راه رفتن ،پاهای خود را بر زمین نزنند تا زینت پنهانیشان دانسته شود .

                 2 .  نهی ازسخن گفتن زن با نازوکرشمه :

درذیل آیه 32  سوره احزاب ،خداوند خطاب به همسران پیامبر میفرماید:«فَلا تََخضَعنَ بِالقَولِ فَیَطمَع الَّذی فی قَلبه مَرض َوقُلنَ قَولاً مَعروفاً»با صدای نرم ،به گونه هوس انگیز،سخن نگویید،که بیمار دلان در شما طمع کنند ،بلکه به خوبی سخن گویید .

           

 

 

 



نویسنده » محمد رضا » ساعت 4:0 عصر روز پنج شنبه 86 دی 20

امام صادق (ع) فرمود: اگر کسی چشمش به زنی افتد و چشم از او بردارد و یا به آسمان اندازد هنوز چشم به هم نزده، خداوند حورالعینی را در بهشت به او تزویج می نماید. (مکارم الاخلاق ص452)

 



نویسنده » محمد رضا » ساعت 3:59 عصر روز پنج شنبه 86 دی 20

<   <<   6