سفارش تبلیغ
صبا ویژن



شناخت روح - صراط حق

   

آشنایی با کلمه ی روح :

کلـمه روح از لغت رَوْح و یا رُوْح آمــده اسـت. رَوْح به معنـی سرور، شادی، آسایش و نجات از غم و اندوه است. رُوْح به معنی نفس کشیدن و دمیدن است و از ریح مشتق شده، که به معنی باد و نسیم می‌باشد. پس به یاد داشته باشید که روح باید مانند نسیم، به‌نرمـی و لطافت به‌طور مرتّب و دائم در حرکت باشـد؛ روحـی که درجـا بزنـد، ساکن و بی‌حرکت باشـد، دیـگر روح نیسـت. روان را نیز به این دلیـل روان می‌گوییم، که باید روان و جاری باشد و دائم در حرکت باشد، روان نیز اگر ساکن و راکد شد، مانند آب راکد می‌گندد. باید گفـت در دنیای امروز، با کـمال تأسف روان و روح بسیاری از انسانها، در اثـر سـنگینی تعلّقات دنیایی، ساکن و راکد شده، درجا زده و گندیده است، ایشان نیز بی‌خبرند و یا خویش را به بی‌خبری زده‌اند.

علامه‌ی طباطبائی در تفسیر شریف المیزان می‌نویسد: « کلمة روح به‌طوری که در لغت معرفی شده به‌معنای مبداء حیات است که جاندار به‌وسیله آن قادر بر احساس و حرکت می‌شود.» ( ترجمه‌ی المیزان، ج 13 ، ص 270 )

روح یک کیفیت لطیف، مجرد، مؤثّر و نافذ است، که حقیقـت انسان را به‌وجود می‌آورد. روح حقیقتی وسیع است که ماورای جسم فیزیکی و ماورای مکان و زمان بوده، فاقد خصوصیات اجسام فیزیکی و مادّی است. حضرت امام صادق علیه‌السلام می‌فرمایند: « روح جسم لطیفی است که کالبد ستبری بر آن پوشانده شده است.» ( میزان الحکمه، ج 5 ، ص 2155 )

روح فاقد جـرم، وزن، طول، عرض و ارتفاع است و مرگ به آن راه ندارد. روح مبداء حیات و عامل آگاهی است و آثاری در عالم وجود بروز می‌دهد، که بسیار بدیع و عجیب می‌باشد. روح فاقد شکل و فرم است، ولی فقط برای این‌که به ذهن نزدیک شود، می‌توان آن را به یک توده نور تشبیه کرد.

ابونصر محمد فارابی که از بزرگترین فیلسوفان مسـلمان به شمار می‌رود، معتقد است که روح حقیقت وجود آدمی است و بعد از فنای جسم باقی می‌ماند. وی همچنین می‌گوید: « روح انسان از جوهری آگاه به امور است، که در عالم ملکوت بوده و در آن عالم شکل دارد ولی زمان و مکان ندارد.» خواجه نصیرالدّین طوسی روح انسـان را جـوهر بسیط می‌داند.

عقیده‌ی بیشتر عالمان و دانشمندان بر این است که روح، جسمی نورانی، زنده و متحرک است، که از جهان برتر بوده، سرشتش با این پیکر مادّی متفاوت است. آلن کارداک- پزشک و روح‌شناس معروف فرانسوی- روح را اصل هوشمند هستی و یا موجود هوشمند آفرینش معرفی می‌نماید.

شیخ مفید-که به‌حق برای اسلام و مسلمین مفید بود- معتقد است: «روح جسم لطیف و شفافی مانند هوا است که در بدن سیر می‌کند.» شیخ‌الرئیس- ابوعلی سینا- روح انسان را یک ذات معنوی و منبع نیروهای بی‌شماری می‌داند که از ترکیب عناصر به‌وجود نیامده است. از نظر ایشـان روح نمـی‌تواند دسـتخوش فسـاد گردد و پس از جدایی از بـدن، در هنگام مرگ، درعالم معقولات برای خود قدرت و مقامی حاصل می‌کند، که از جایگاه او در زمین به مراتب بالاتر است.

دکتر رئوف عبید استاد حقوق دانشگاه عین‌الشمس قاهره در کتاب خود چنین می‌نویسد: « فیلسوف و پزشک معروف ابوعلی الحسین‌‌بن عبدالله‌بن سینا که به‌عنوان پیش‌کسوت فلاسفه در بررسی روح شمرده می‌شود، دلایل بسیاری مبنی بر وجود روح و جاودان بودن آن بعد از مرگ ارائه می‌کند و می‌گوید: ای خردمند بیندیش که تو امروز همراه با روح و نفس می‌باشی که در تمام عمر همراه تو بوده است

بوعلی سینا در جای دیگر می‌نویسد: « بدان که آن جوهر اصلی که در وجود انسان است پس از مرگ با نابود شدن جسم، نابود نمی‌شود و بعد از جدا شدن از بدن، پوسیده و نابود نمی‌گردد، بلکه همراه با پایداری آفرینندة خود، او نیز باقی و پایدار است، زیرا جوهر روح نیرومندتر از جوهر جسم است. »

این دانشمند بزرگ قصیده‌ای نیز در باب روح سروده است که به قصیده‌ی «عینیّه‌ی روحیّه» معروف گردیده است. در این قصیده که به زبان عربی می‌باشد، کیفیت نزول روح و حلول آن در جسم و صعود آن به عالم بالا به زیبایی تشریح شده است.

آقای محمّد شـاهوردی در فلسـفه‌ی ابــن‌سـینا از قـول ایـن فیلسوف شهیر چنین نقل می‌کنـد: « نفـس (روح) صـورت جـوهری جـسم است و تا زمانـی‌که نفس متّصل به جسم باشـد، ممکـن نیسـت ذات خود را عقلاً ادراک کند، مگر به واسطه‌ی اعمال قوای خود امّـا معرفت نفس به ذات خویش که برای او حاصـل مـی‌گـردد، از باب معرفت عقلیه نیست، بلکه معرفت تجربی غامضه‌ایست که شخص در خلال اعمال از ذات خود تحصیل می‌نماید و حقیقت آنست که نفس انسانی وجود خالص خود را به طریق نوعی از تأمل ذاتی کامل به تجربه ادراک می‌کند، ولی در هرحال به جوهر خاص خود نمی‌رسد. »

با اوصاف مذکور می‌توان نتیجه گرفت که روح بخش اصلی وجود انسان است که می‌توان آن را به نرم‌افزار کامپیوتر تشبیه نمود و جسم فیزیکی نیز سخت‌افزار آن می‌باشد. بدون شک یک سیستم کامپیوتر فاقد نرم‌افزار، هیچ‌گونه استفاده و کاربردی ندارد و نرم‌افزار نیز بدون در اختیار داشتن سخت‌افزار نمی‌تواند نمود و جلوه کند.

علامه سید محمدحسین طباطبایی صاحب تفسیر شریف المیزان می‌فرمایند: «به‌طور کلی نفس آدمی موجودی است مجرد، موجودی است ماورای بدن و احکامی دارد غیر احکام بدن و هر مرکب جسمانی دیگر، بلکه با بدن ارتباط و علقه‌ای دارد و یا به عبارتی با آن متحد است و بوسیله شعور و اراده و سایر صفات ادراکی، بدن را اداره می‌کند

ابن رشد- از بزرگترین فلاسفه مسلمان و از بزرگترین شارحان ارسطو- می‌گوید:« ما روح و بسیاری از چیزها را درک می‌کنیم اما اندازه آنها را نمی‌دانیم، و کاش حد و اندازه وجودی آن را درک می‌کردیم، با این حال ما ضرورت وجودی آن را درک می‌کنیم که حضورش در جسم مایه حیات و تعادل جسم است و نبودش سبب سقوط و نابودی جسم می‌گردد

ملا احمد نراقی نیز معتقد است که «روح چون از جنس مجردات است، به حقیقت او رسیدن و او را به کُنه شناختن در این عالم میسر نیست»، وی همچنین بیان می‌کند که: حقیقت آدمی و آن‌چه که به سبب آن به سایر حیوانات ترجیح دارد، همان روح است که از جنس ملائکه مقدسه است. در نظر ایشان روح امری باقی است، که اصلاً و مطلقاً از برای آن فنایی نیست، و بعد از مفارقت آن از این بدن و خرابی تن، از برای آن خرابی و فنایی نیست و نخواهد بود.

 اثبات وجود روح :

وجود روح به اشکال مختلف و توسط دانشمندان متعدد اثبات شده است، و دیگر جای هیچ‌گونه تردید و ابهامی در این زمینه نمانده است. با وجود این هنوز برخی افراد نا آگاه در این مورد مبتلا به ناباوری هستند، لذا در این بحث به نظرات چند تن از بزرگان در باب اثبات وجود روح توجه می‌نماییم.

حضرت امام خمینی- که خداوند ما را با او محشور گرداند- ضمن بیان محجوب بودن یک طرف از یک شئی از طرف دیگر آن، و آگاه بودن انسان و حیوان از همه‌ی اطراف خود، چنین نتیجه می‌گیرند: « پس در حیوان و انسان چیز دیگری هست که فوق ماده است و از عالم ماده جداست و با مردن نمی‌میرد و باقی است. » این امام بزرگوار، انسان مجرد از این عالم طبیعت را یک حقیقت می‌دانند و از این امر برای اثبات وجود بُعد ماورایی انسان بهره می‌گیرند. ایشان همچنین در جای دیگر فرموده‌اند: « انسان اگر به همین حدّ طبیعت بود و بیشتر از این چیزی نبود، دیگر احتیاج به این‌که یک چیزی از عالم غیب برای انسان فرستاده بشود، تا انسان را تربیت بکند (نداشت)،... لکن چون انسان مجرد از این عالم طبیعت (و) یک حقیقتی است، همین خود خصوصیاتی که در انسان هست، دال بر این است که یک ماورایی از برای این طبیعت هست، چون انسان یک ماورایی دارد و به حسب براهینی که در فلسفه ثابت است، ماورای این طبیت در انسان هست و انسان دارای یک عقل بالامکان مجرد و بعد هم مجرد تام خواهد شد

حضرت آیت‌العظمی ناصر مکارم شیرازی که از علماء آگاه به مسایل روز و علوم متافیزیک است در کتاب « ارتباط با ارواح » می‌نویسند: « به عقیدة ما یادآوری یک نکته لازم است که نه ما و نه هیچ‌کس دیگر نمی‌خواهیم و نمی‌توانیم وجود روح را انکار نماییم، زیرا دلائل فلسفی و حسی و تجربی که برای اثبات وجود روح اقامه شده، بیش از آن است که بتوان همه را نادیده گرفت…»

جناب ابن سینا- فیلسوف مسلمان – نیز در بحث نفس از کتاب شفا چنین می‌نگارد: « ما اجسامی را می‌بینیم که تغذیه و تولید مثل و حرکت و اراده دارند و این امور برای این اجسام، از جهت جسم بودنشان نیست، پس باید در ذات این اجسام، مبادی غیر از جسمیّت آن‌ها برای این کارها باشد تا این کارها از آن صادر شود، مبادی آن‌چه مبداء صدور کارهایی است که پیوسته بر یک نهج واقع نمی‌شود و از روی اراده است آن را نفس(روح) می‌نامیم. »

دکتر رئوف عبید در مقدمه کتاب خود می‌نویسد که « باور داشتن روح، باوری کهن به قدمت انسان است، از جمله باورها، اعتقاد به جاودان بودن روح و اعتقاد به ثواب و عقاب است.»

  خلقت ارواح :

آیا خلقت ارواح و اجسـام هم‌زمان بوده است؟ در این رابطـه سه نظریـه وجود دارد.

اوّل، عده‌ای می‌گویند، که ارواح و اجسام هـم‌زمـان خلـق شده‌اند، یعنی هـم‌زمـان با شکل گرفتن جسم جنین در رحم مادر، روح مربوطه نیز خلق شده است و به آن ملحق می‌گردد.

دوّم، بعضـی می‌گویند اجسام قبل از ارواح خلق می‌شوند، یعنی مدتی بعد از پیدایش و حیات جسم در رحم مادر یا حتی مدتی پس از تولد نوزاد، روحِ مربوطه، خلق و به جسم اضافه می‌گردد، این عده اعتقاد دارندکه جسم تا مدتی (تا قبل از اضافه شدن روح) زندگی حیوانی دارد.

سوّم، برخی اعتقاد دارندکه ارواح قبل از اجسام خلق شده‌اند، یعنی ابتدا ارواح خلق شده و در عالم قبل از عالم دنیا زیست می‌کنند، سپس با خلق جسم در رحم، روح مربوطه به آن اضافه می‌شود.

نظـریـه‌ی ســوّم صحیح‌تر به نظر می‌رسد و با وجود «عالم ذر» نیز تطبیـق دارد، در حالی‌که دو نظریّه‌ی دیگر با وجود عالم ذر تضاد دارد و به‌گونه‌ای وجود این عالم را منتفی می‌داند. (هرچند که برخی وجود عالم ذر را تایید نمی‌کنند) بیشتر متافیزیسین‌ها، عرفا‌، علماء و دانشمندان اعتقاد دارند که ارواح قبل از اجسام خلق شده‌اند. احادیث و روایات نیز این مطلب را تأیید می‌نمایند.

روح در قرآن :

قرآن کریم، نامه‌ی عاشقانه‌ی خالق به مخلوقات، روح را از امر پروردگار می‌داند، و می‌فرماید: « قل الروح من امر ربی». « ابو بصیر می‌گوید از امام باقر (علیه‌السلام) یا امام صادق (علیه‌السلام) دربارة آیة « و از تو دربارة روح می‌پرسند، بگو روح از امر پروردگار من است» سوال کردم، فرمود: روح آن چیزی است که در وجود جنبندگان و مردمان است. عرض کردم: آن چیست؟ فرمود: آن از (عالم) ملکوت و از (عالم)قدرت است.» (میزان الحکمه، ج 5 ، ص 2155) «امر» از «عالم امر» می‌آید، عالم امر فاقد زمان و مکان، به مفهوم عام رایج آن است؛ آفریدن در عالم امر آنی است و تدریجی نمی‌باشد. در این عالم، وجود هر موجودی به صورت مستقیم، تنها مستند به خدای تعالی است. نقطه مقابل عالم امر، عالم خلق است که مقید به قیود زمان و مکان بوده، از انرژی و ماده تشکیل شده است؛ خلق در عالم خلق تدریجی است. در این عالم، وجود هر موجودی به صورت غیر مستقیم و با وساطت علل و اسباب، مستند به خدای تعالی است.

صاحب المیزان می‌نویسد: « امر عبارت است از وجود هر موجود از این نقطه نظر که تنها مستند به خدای تعالی است، و خلق عبارت است از وجود همان موجود از جهت اینکه مستند به خدای تعالی است با وساطت علل و اسباب.» ایشان همچنین معتقد است که: « امر خدا عبارت از کلمه ایجاد او است و کلمه ایجاد او همان فعل مخصوص به او است بدون اینکه اسباب وجودی و مادی در آن دخالت داشته و با تاثیرات تدریجی خود در آن اثر بگذارند، این همان وجود مافوق نشأه مادی و ظرف زمان است و روح به حسب وجودش از همین باب است یعنی از سنخ امر و ملکوت است.» (ترجمه المیزان، ج 13 ، ص 273)

در تفسیر شریف المیزان آمده است: « امر خدا -که روح هم یکی از مصادیق آن است- از جنس موجودات جسمانی و مادی نیست، چون اگر بود محکوم به احکام ماده بود و یکی از احکام عمومی ماده این است که به تدریج موجود شود، وجودش مقید به زمان و مکان باشد، پس روحی که در انسان هست، مادی و جسمانی نیست هرچند که با ماده تعلق و ارتباط دارد.» نویسنده‌ی این کتاب ارزشمند، همچنین در رساله‌ی انسان قبل از دنیا می‌نویسد: «فوق عالم اجسام که مشتمل بر نظام تدریجی است، عالم دیگری است مشتمل بر موجودات غیر تدریجی (یعنی غیر زمانی)، و هرموجود زمانی از نظام تدریجی، قائم و متفرّع بر موجودات امریّه آن عالم است و به عبارت دیگر موجودات امری با موجودات نظام تدریجی همراه و بدانها محیطند. »

برخی مفسرین اعتقاد دارند که « قل الروح من امر ربّی » دلالت بر استنکاف حضرت حق‌تعالی از جواب به سؤال حضرت رسول گرامی اسلام در مورد روح دارد. در حالی‌که علامه طباطبایی و جناب ملاصدرا اعتقاد دارند که حضرت حق‌تعالی در این آیه واقعاً حقیقت روح را بیان کرده، آن را از امر می‌داند و امر را در جای دیگر قرآن تشریح می‌کند. جناب آقای صادق لاریجانی در تعلیقات خود بر کتاب « انسان از آغاز تا انجام » چنین می‌نویسد:«بعضی از مفسرین تعبیر قل الروح من امر ربّی را اعراض از جواب به سؤال یسئلونک عن الروح دانسته‌اند: خداوند به پیغمبر دستور می‌دهدکه با گفتن این‌که « روح از امر پروردگار من است » از جواب حقیقی به سؤال سرباز زند…اما جمعی دیگر از مفسرین تعبیر فوق را پاسخی حقیقی به سؤال مذکور می‌دانند. حقیقت روح از عالم امر است و همین مطلب هم در آیه شریفه ذکر شده است، پس متضمّن هیچ‌گونه اعراض از جواب نیست. مرحوم صدر‌المتألهین در اسرارالآیات (ص105) به همین نظر تصریح می‌کند، مرحوم علامه هم همین نظر را اختیار نموده‌اند.»

در ادامه آیه‌ی مذکور نیز می‌فرمایند که « از علم به شما ندادیم مگر اندکی» عده‌ای نیز این بخش را به عنوان دلیل مطرح می‌کنند، که چون خداوند فرموده: اندکی از علم به شما دادیم، پس نباید بیش از این اندک به دنبال آن علم (شناخت روح) رفت. در اینجا این سؤال مطرح است که اندک از چه مقدار؟ خیلی مهم است که اصل و کل چقدر بوده، چون اندکی آب از یک لیوان آب با اندکی آب از یک اقیانوس آب متفاوت می‌باشد. پس اندک از یک اقیانوس، برای ما انسان‌ها بسیار زیاد می‌باشد. به یاد داشته باشید که این نیز دلیل بر ممنوعیت رفتن به سمت روح‌شناسی نمی‌باشد.

دانشمند فرزانه و مفسر کبیر حضرت علامه طباطبایی در تفسیر المیزان می‌فرمایند «… قرآن کریم همواره اصرار و تاکید دارد در این‌که بندگان خدا نظر خود را منحصر در محسوسات و مادیات نکنند…»

نزول و صعود روح :

 به اعتقاد برخی از بزرگان، روح قبل از نـزول به عـالم دنیـا، عوالم «ارواح» و «ذر» را پشت‌سر گذاشته‌است. بعد از عالم دنیا نیز عوالم «برزخ» و «قیامت» را در پیش‌رو دارد، که باید به‌سمت آنها صعود کند. درواقع انسان در مدّت کوتاه حضور خود در عالم دنیا، بین دو بی‌نهایت قرار دارد.علّامه سید محمدحسین طباطبایی- صاحب تفسـیر المیـزان- عوالم قبل از عالم دنیا را این‌گونه معرفی می‌نماید: « عالم ماده از جهت وجود مسبوق به عالم دیگری است که مادی نیست اگر چه احکام ماده در آن یافت می‌شود، و در واقع این عالم، علتِ عالم مادی است، و نیز عالم ماده مسبوق به عالم دیگری است که از ماده و احکام آن هر دو مجرد است که در حقیقت علتِ علتِ عالم مادی است.»

نسبت روح و جسم :

روح و جسم علی‌رغم تمام تفاوت‌ها و اختلاف در کیفیت‌شان (تفاوت از زمین تا آسمان) ارتباط تنگاتنگ، نزدیک و متقابل دارند. حضرت امام خمینی (ره) در این رابطه می‌فرمایند: « روح و جسم، با هم وحدت دارند. جسم، ظل روح است، روح باطن جسم است. جسم ظاهر روح است، اینها با هم یک هستند، جدایی از هم ندارند.»(آیین انقلاب اسلامی، ص 192) بزرگان دیگر معتقدند که روح در بدن سیر دارد. شیخ مفید-که مایه مباهات و افتخار مسلمین است- سیر روح در بدن را به سیر آب در گل و چربی در روغن تشبیه می‌نماید. برخی بزرگان دیگر نسبت روح به جسم را مانند نسبت گلاب به گل و گرما به آتش دانسته‌اند.

ابن‌سینا- که خدایش رحمت کند- نسبت روح به جسم را مانند نسبت مرغ به آشیانه و یا نسبت کارگر به ابزار می‌داند. ارتباط روح و جسم را می‌توان به ارتباط روشد. البته این اثرگذاری متقابل است و هر آنچه که در روح می‌گذرد هم، بر جسم اثر می‌گذارد، پس بین روح و جسم ارتباط متقابل و تنگاتنگ وجود دارد.

عده‌ای روح و جسم را کاملاً از هم جدا می‌دانند و به این بهانه هرکاری که بخواهند بر سر جسم خود می‌آورند. متأسفانه برخی از این افراد داعیه متافیزیک نیز دارند. وقتی به این‌گونه افراد اعتراض می‌شود، می‌گویند که جسم فانی و گذرا است، چه فرقی می‌کند که من سیگار بکشم یا نکشم، چه فرقی می‌کند مشروب بخورم یا نخورم، چه فرقی می‌کندکه جسم و بدنم کثیف باشد یا تمیز و… . در جواب این‌گونه افراد باید گفت که شما در اشتباه هستید و اشتباه شما نیز از کمی اطلاعات شما سرچشمه می‌گیرد. با اوصاف مذکور متوجه می‌شوید که چرا دین مبین اسلام انجام برخی اعمال که ظاهراً به جسم مربوط است را حرام دانسته است.

پس بین جسم و روح تعلّقات و روابـط متقابـل زیاد و عمیقـی برقرار می‌باشد، که اجتناب از آنها امکان‌پذیر نمی‌باشد. ارتباط و پیوند بسیار عمیق این دو بخـش سـبب شده است که حضرت امام خمینی- او که روح خدا بود در کـالبد زمان- نسـبت آنها را نسـبت «ظاهریّت و باطنیّت» و «جلوه و متجلّی» بدانند. ایشان می‌فرمایند: « آثار و خواص و انفعالات هر مرتبه به مرتبة دیگر سرایت می‌کند، چنان‌چه اگر مثلاً حاسّه‌ی بصری، چیزی را ادراک کند، از آن اثری در حس بصر برزخی واقع شود به مناسبت آن نشئه، و از آن اثری در بصر قلبی باطنی واقع شود به مناسبت آن نشئه، و همین طور آثار قلبیّه در دو نشئه دیگر ظاهر گردد. »

جناب مولانـا - آن شمسـی که در پرتـو شـمس در وادی عرفـان اظهر مِنَ شمس شد- در بیان تفاوت جسم و روح می‌فرمایند:

حد جسمت یک دو گز خود بیش نیست جان تو تا آسمان جولان کنی است

جان همه نور است و تن رنگ است و بو رنــگ و بــو بگذار دیگر آن مـگو

پس ملاحظه می‌فرمایید که روح و جسم هم قرابت‌های فراوان و هم تفاوت‌های بسیار باهم دارند، به‌گونه‌ای که گاهی اوقات انسان با مراجعه به منابع و مأخذ ممکن است احساس تضاد بکند. در هر حال چون جسم زمینی و روح آسمانی و تفاوت آنها به‌معنای واقعی از زمین تا آسمان است، لذا با این همه تفاوت به‌راحتی نمی‌توانند کنار هم قرار گیرند، مگر آن‌که چیز سومی به‌عنوان حد واسط بین آنها قرار گیرد که همان روان می‌باشد. برخی نیز اعتقاد دارند که روان، حاصل روابط و تأثیرات متقابل جسم و روح است.

حضرت امام صادق علیه‌السلام می‌فرمایند: « ارواح با بدن آمیخته نمی‌شوند و به آن متکی نیستند، بلکه بدن را در میان گرفته و بر آن احاطه دارند.» (میزان الحکمه، ج 5 ، ص 2155 )

 



نویسنده » محمد رضا » ساعت 12:47 عصر روز سه شنبه 86 بهمن 9